گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قثم نویسه گردانی: QṮM قثم . [ ق ُ ث َ ] (ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش . || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال . || مرد جمعکننده ٔ بدی و شر ۞ . || (اِ)کفتار نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی قسم قسم . [ ق َ ] (ع مص ) پخش کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || افتادن چیزی در دل و گمان پیدا شدن بدان و سپس آن گمان نیرو گرفتن و ب... قسم قسم . [ ق َ ] (ع اِ، اِمص ) عطا و دهش . (منتهی الارب ). عطاء. (اقرب الموارد). و به این معنی جمع ندارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم ال... غثم غثم . [ غ ُ ] (ع اِ)ریزه ٔ نان که خورده شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثم غثم . [ غ َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را: غثم له غثماً. (منتهی الارب ). قسم ضمانت قراردادن یک وجود یا یک چیز مقدس یا یک ارزش اخلاقی شناخته شده، برای اطمینان دادن به کسی برای انجام دادن یا ندادن کاری یا گفتن یا نگفتن چیزی یا تأ... قصم قصم . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَصْماء. (منتهی الارب ). رجوع به قصماء شود. قصم قصم . [ ق ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود. قصم قصم . [ ق ُ ص َ ] (ع ص ) آنکه بشکند و پاره کند هر چیز را که بیند. (منتهی الارب ). من یحطم کل ما یَلْقاه ُ. (اقرب الموارد). قصم قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ). قصم قصم . [ ق َ ص َ ] (ع اِمص ) شکستگی دندان پیشین . || (اِ) تخم ملخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود