قثی
نویسه گردانی:
QṮY
قثی . [ ق َث ْی ْ ] (ع مص ) گرد کردن مال و جز آن . || خیار خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قثو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قثو شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قصی . [ ق ُ صی ی ] (اِخ ) ابن کلاب بن مره . اصل هفتم قریش است .وی در میان قریش مردی بزرگ بود. آنان را پس از پریشانی فراهم آورد. شاعر در...
غسی . [ غ َ سا ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).
غسی . [ غ َ سا ] (ع اِ) ج ِ غَساة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غَساة شود.
غثی ً. [ غ َ ث َن ْ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین : غثیت الارض بالنبات غثی . || غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ) (اقرب المو...
صنع قسی . [ ص ِ ع ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
اِبْنِ قَسّى، ابوالقاسم احمد بن حسین (مق 546ق/1151م)، فقیه، متکلم، ادیب، شاعر و از مشایخ صوفیة سدة 6ق اندلس. اصل او رومى و نصرانى بود ...
ابن قسی . [ اِ ن ُ ق َ سی ی ] (اِخ ) احمد. یکی از شیوخ متصوفه . او به سال 534 هَ.ق . در اندلس دعوی مهدویت کرد و در 538 بر میرتلا وبعض مواضع...
قسی القلب . [ق َ سی یُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) سنگدل . دل سخت . سخت دل .
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ کراویا krâviâ (سنسکریت: kravia) 2ـ سنگدل sangdel. (پارسی نو) 3ـ اکریپ ákrip (ا پیشوندی پهلوی به معنی...