اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قدم

نویسه گردانی: QDM
قدم . [ ] (اِخ ) ابن قادم بن زیدبن غریب بن جشم بن حاشد. وی در رأس جبل ضین (ظین ) در همدان مدفون است . او راست : 1 - قصیده ٔ رائیه . وی در این کتاب چیزی از احوال شهرهای یمن را آورده و آن را استاد اوجینیو غریفینی در مجلةالدروس الشرقیه نشر کرده و بر آن حواشی افزوده است و نیز علی حده در رومیه به سال 1916 م . در 71 صفحه و سه عکس چاپ و منتشر شده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1497).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قدم گشادن . [ ق َ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) قدم کشیدن . کنایه از راه رفتن . (آنندراج ) : قدم بر قیاس نظر میگشادمگر خود قدم بر نظر مینهاد. نظامی ...
قدم نهادن . [ ق َ دَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) طی طریق کردن . راه رفتن : روزی مگر به دیدن سعدی قدم نهی تا در رهت به هر قدمی مینهد سری . س...
قدم داشتن . [ ق َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ثابت و پایدار بودن . (آنندراج ) : نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم د...
کربلائی قدم . [ ک َ ب َ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهپایه ، سردسیر و سکنه ٔ آن 112 تن است . صنای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قدم افشردن . [ ق َ دَ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ثابت قدم بودن باشد. (برهان ). کنایه از ثابت و پایدار بودن . (آنندراج ). پایداری کردن .
بی قدو قدم . [ ق َدْ دُ ق َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +قد + و + قدم ) مدور. گرد. سر و ته یکی : بچگان زاد مدور همه بی قد و قدم صدوسی بچه ٔ اندرزد...
قدم برگرفتن . [ ق َ دَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از جای حرکت کردن . راه افتادن : که بی گردش کعب زانو وپای نشاید قدم برگرفتن ز جای .سعدی ...
قدم زدن بی هدف
قدم جفت کردن . [ ق َ دَ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قدم جفت نمودن ؛ مهیا برای خدمت شدن : نکرده کسی از عبید و خدم چو او جفت در راه خدمت قدم . ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.