قذا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QḎʼ
    
							
    
								
        قذا. [ ق ُ ] (ع  اِ) ج ِ قَذاءَة. رجوع  به  قذاءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست:
ژاگْد žãgd (سنسکریت: جاگْدهی)
رنژال ranžãl (پارسی دری: رنجال)
هوژان hužãn (سنسکریت: بْهو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء. [ غ ِ ] (ع  اِ) خورش .(منتهی  الارب ). خوردنی  که  نشو و نمای  تن  و قوام  تمام بدن  بدان  است  و با لفظ چیدن  و کردن  مستعمل . (آنندراج ). خورا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء.[ غ ِ ] (ع  اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). بچه های  گوسفند و بز.  ||  قسمتهای  کوچکی از مال . (اقرب  الموارد). رجوع  به  غذی  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غزا. [غ َ ] (ع  مص ) با دشمن  دین  جنگ  کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غزاة. غزوة. جنگ  و جدال . این  کلمه  به  همین  صورت  در عربی  نیامده  است . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضع. [ ق َ ] (ع  اِ) دردی  و المی  و بریدگی  و گزیدگی  است  در شکم  مردم . (منتهی  الارب ). وجع فی  بطن  الانسان  و تقطیع فیه . (اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضع. [ ق َ ] (ع  مص ) ستم  کردن  و مغلوب  ساختن . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضاء. [ ق َ ] (ع  اِ) فرمان . حکم . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد): قضاء اﷲ ترد له  الاقضیة. (اقرب  الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب  الموارد) (منتهی  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع  ص ) فعال  است  برای  مبالغه .(منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  زره  استوار.  ||  زره  میخ دوز و زره  درشت . (منتهی  الارب ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع مص ) به  حاجت  کسی  رسیدن  و روا کردن . (منتهی  الارب ).