قذع 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QḎʽ 
    
							
    
								
        قذع . [ ق َ ] (ع مص ) دشنام  دادن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (اقرب  الموارد): قذعه  قذعاً؛ دشنام  داد او را و سقط گفت . (منتهی  الارب ).  ||  زدن  به  چوب دستی . (منتهی  الارب )(اقرب  الموارد). به  چوب دستی  زدن . (آنندراج ). گویند:قذعه  بالعصا؛ به  چوب دستی  زد او را. (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        قذع . [ ق َ ذَ ] (ع  اِمص ) فحش . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ) (آنندراج ). پلیدی  زبان . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).  ||  پلیدی . (منتهی  الارب ) (...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قزع . [ ق َ زَ ] (ع  اِ) پاره های  ابر تنک . (منتهی  الارب ).قطعه های  متفرق  کوچک  از ابر. (از اقرب  الموارد).  ||  پشم  ستور جای جای  فروریخته  در ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضع. [ ق َ ] (ع  اِ) دردی  و المی  و بریدگی  و گزیدگی  است  در شکم  مردم . (منتهی  الارب ). وجع فی  بطن  الانسان  و تقطیع فیه . (اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضع. [ ق َ ] (ع  مص ) ستم  کردن  و مغلوب  ساختن . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قذا. [ ق ُ ] (ع  اِ) ج ِ قَذاءَة. رجوع  به  قذاءة شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قذاء. [ ق ِ ] (ع  مص ) مقاذاة. پاداش  دادن . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). گویند: قاذتیه  مقاذاتاً وقذاء؛ پاداش  دادم  آن  را. (منتهی  الارب ) (آنن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست:
ژاگْد žãgd (سنسکریت: جاگْدهی)
رنژال ranžãl (پارسی دری: رنجال)
هوژان hužãn (سنسکریت: بْهو...