قربان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QRBAN 
    
							
    
								
        قربان . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  میان ولایت  بخش  حومه ٔ شهرستان  مشهد که  در 30 هزارگزی  شمال  باختری  مشهد و دوهزارگزی  شمال  کشف رود واقع است . موقع جغرافیایی  آن  جلگه  و معتدل  است . 9 تن  سکنه  دارد.آب  آنجا از چشمه  و محصول  آن  غلات  و شغل  اهالی  زراعت  است . راه  مالرو دارد. این  ده  را به  اصطلاح  محلی  کلاته قربان  نیز میگویند. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 9).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        قربان سرقه:[ ق ُ س َ ر ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) قربان سرقه ٔ کسی رفتن ؛ جان کسی را به سرقت بردن، متضاد واژه "قربان صدقه" می باشد. "سرقه" بیشتر برای کنای...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قربان کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  گاودول  بخش  مرکزی  شهرستان  مراغه  واقع در 33 هزارگزی  جنوب  مراغه  و 8500 گزی  خاور شوسه ٔ مراغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قربان کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  آتش بیک  بخش  سراسکند شهرستان  تبریز واقع در 41 هزارگزی  باختر مرکز بخش  و 35 هزارگزی  خط آهن  مر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قربان کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  آواجیق  بخش  حومه ٔ شهرستان  ماکو واقع در 26 هزارگزی  شمال  باختری  ماکو و 3 هزارگزی  خاور راه  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        افعی  قربان . [ اَ ی ِ ق ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کنایه  از کمان  تیراندازی  است .(آنندراج ) (مؤید) (برهان ). کمان . (فرهنگ  شعوری ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قربان  کردن . [ ق ُ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) فداکردن . به  قربان  کسی  رفتن . قربان  ساختن  : بعید نیست  که  گر تو به  عهد بازآئی به  عید وصل  تو من خویشت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیزج  قربان . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  هرزندات  بخش  زنوز شهرستان  مرند با 958 تن  سکنه . (از فرهنگ  جغرافیائی  ایران  ج 4).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قربان  گردیدن . [ ق ُ گ َ دی  دَ ] (مص  مرکب ) رجوع  به  قربان  شدن  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بله قربان گویی. عمل تصویب، و یا نیکوشماری، هر عقیده و پیشنهاد (بدون ابراز انتقاد) صادر شده از جانب یک شخص و یا گروهی از اشخاص که از لحاظ اداری، اجتماع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غربان . [ غ َ ] (ع  اِ) تثنیه ٔ غرب ، مقدم  و مؤخر چشم . (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). رجوع  به  غرب  شود.