قرطی
نویسه گردانی:
QRṬY
قرطی . [ ق ُ ] (اِخ ) نوح بن سعبان . از محدثان است . (انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قرطی . [ ق ِ ] (ص ) غِرتی . دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس . جلف .
قرطی . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قُرْط. (انساب سمعانی ). رجوع به قُرْط شود.
قرطی . [ ق ُ ] (اِخ ) عثمان بن سعبان . از محدثان است . (انساب سمعانی ).
قرطی .[ ق ُ ] (اِخ ) محمدبن قاسم بن سعبان . از محدثان است . وی بر مذهب مالک کتاب تألیف کرد. (انساب سمعانی ).
قرطی . [ ق ِ ] (ص ) غِرتی . دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس . جلف. احتمالا از گردک فارسی که نوعی رخت کوتاه پیش خدمتان خوش سیمای بزم های دوستانه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غرتی . [غ ِ ] (ص ) دشنامی است مردان جوان را. جلف و بدکار.