قرق 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QRQ 
    
							
    
								
        قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  هرازپی  بخش مرکزی  شهرستان  آمل  که  در 2000 گزی  شمال  باختر آمل  و1000 گزی  شوسه ٔ آمل  به  محمودآباد واقع است . موقع جغرافیایی  آن  دشت ، هوای  آن  معتدل  و مرطوب  و مالاریائی . 245 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 3).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        غرق شده . [ غ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف  مرکب ) آنکه  غرق  گردیده  باشد. آنکه  در آب  بمیرد. غریق . غارق . (منتهی  الارب ). رجوع  به  غریق  و غارق  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق آباد. [ غ َ ](اِخ ) قصبه ای  است  جزء دهستان  مزدقانچای  بخش  نوبران  شهرستان  ساوه ، که  در 12هزارگزی  خاور نوبران  واقع شده ، و محلی  است  کوهست...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) فرورفتن  در آب  که  از سر بگذرد. مستغرق  شدن . انغماس . غرقه  شدن . غَرَق . (منتهی  الارب ) :  آنگاه  آگاه  شدند...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص  مرکب ) غرق  شدن . فرورفتن  در آب  : تا نشد پر بر سر دریا چو طشت چونکه  پر شد طشت  در وی  غرق  گشت . مولوی .ز هر سو بر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  کردن . [ غ َ ک َ دَ] (مص  مرکب ) فروبردن  در آب  و غیر آن . گذراندن  آب  ازسر کسی  یا چیزی . اغراق . تغریق . (دهار) : از پی  جان درازی  شه  شرق ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  کردن . [ غ ُ رُ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) خلوت  کردن  جایی  را. قرق  کردن : حرم  (زیارتگاه ) را غرق  کردن . شکارگاه  را غرق  کردن . رجوع  به  غرق  و ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق آب زار. [ غ َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  مرکزی  بخش  فریمان  شهرستان  مشهد، که  در 24هزارگزی  جنوب  باختری  فریمان  و 4هزارگزی  باختر مالرو عمو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  کشیدن . [ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص  مرکب ) تمام  و کامل  کشیدن . (غیاث  اللغات ) (آنندراج ). کامل  کشیدن  کمان . (از تاج  العروس ). اغراق . رجوع  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نفس  غرق  شدن . [ ن َ ف َ غ َ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) نفس  در سینه  فروماندن  و بیرون  نیامدن .  ||  کنایه  از به  شدت  ترسیدن  و وحشت  کردن . سخت  هراسا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غرق  چشمه ٔ قیر. [ غ َ ق ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کنایه  از فرورفتن  در آب . (برهان  قاطع) (آنندراج ). فرورفته  در آب . (...