اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریبی

نویسه گردانی: QRYBY
قریبی . [ ق َ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به ابوقریبة که نام مردی است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قریبی . [ ق ُ رَ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُرَیبة. (اللباب ). رجوع به قُرَیبة شود.
قریبی . [ ق َبی ی ] (اِخ ) حبیب بن ابی قریبه معلم . از محدثان است . وی از عطاء و ابن سیرین روایت کند و از او حمادان و یزیدبن زریع و جز ایشان ...
قریبی . [ ق ُ رَ بی ی ] (اِخ ) علی بن عاصم ، مکنی به ابوالحسن ، مولی قریبة، دختر محمدبن ابوبکر. از مردم واسط و از محدثان است . وی از محمدبن ...
قریبی . [ ق ُ رَ ](اِخ ) حسن بن علی . رجوع به قرینی (حسن بن علی ) شود.
غریبی . [ غ َ ] (حامص ) دوری از خان و مان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیگانگی و غربت . عدم آشنایی . (ناظم الاطباء) : کسی را در غریبی دل شکیب...
غریبی . [ غ َ ] (اِ) نوعی برنج در گیلان . قریبی .
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به اورک شود.
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن...
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) کاشی . از شاعران ایرانی بود که در هند میزیست . مؤلف مجمع الخواص آرد: شاعر قدیمی است و در خدمت خان احمد پادشاه سمت م...
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) چلبی . سیدابوبکر... افندی . از چلبیان قونیه بود. وی پس از پدرش حاج چلبی عارف افندی به تاریخ 1159 هَ . ق . در آستانه ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.