اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریح

نویسه گردانی: QRYḤ
قریح . [ ق َ ](ع ص ) خسته و ریش . || خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) اول ابری که پیدا و نمایان گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به قریح السحاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غریة. [ غ َ ری ی َ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال زُرع از نواحی حوران . یعیش بن عبدالرحمن بن یعیش الضریر غروی بدانجا منسوب است . (از معجم ا...
غریة. [ غ ُ رَی ْ ی َ ] (ع اِمصغر) مصغر غرا (سریشم ، هرچه چیزی را بدان بیالایند). (از معجم البلدان ). رجوع به غرا شود.
غریة. [ غ ُ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) آبی است مر غنی را. (منتهی الارب ). آب فراوانی است متعلق به قبیله ٔ غنی و نزدیک جبلة قرار دارد. (از معجم الب...
هم قریه . [ هََ ق َرْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) هم ده . (آنندراج ).
قریه علی .[ ق َرْ ی ِ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 8500 گزی باختر راور کنار راه فرعی راور به یزد. موقع ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قریه خان . [ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 31 هزارگزی جنوب باختری مانه و 2 هزارگزی شمال شو...
ابن قریه . [ اِ ن ُ ق ِرْ ری ی َ ] (اِخ ) ابوسلیمان ایوب بن زیدبن قیس هلالی . از خطبای مشهور عرب . از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات ...
شاه قریه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. دارای 461 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات...
قریه موسی . [ ق َرْ ی ِ سا ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 2000 گزی باختر شهربابک و متصل به راه فرعی شهربابک ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.