اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قسی

نویسه گردانی: QSY
قسی . [ ق َ سی ی ] (اِخ ) ابن منیةبن بنیت بن یقدم ، از طائفه ٔ بنی ایاد، مکنی به ابورغال و ملقب به ثقیف . صاحب قبری است که بین مکه و طائف قرار دارد و تا به امروز سنگسار میشود. وی پدر قبیله ای از هوازن و از دوره ٔ جاهلیت است ، و در نام و نسب و اصل او اختلاف است . در دائرةالمعارف اسلامی آمده است که «وی شخصیتی افسانه ای است ». او در طائف در دیار ثقیف بود و ثقیف به واسطه ٔ او مورد سرزنش قرار میگرفت . حسان بن ثابت درباره ٔ او گفت :
اذا الثقفی فاخرکم فقولوا
هلم ّ نعد شان ابی رغال .
و این برای آن بود که حبشیان چون به جنگ خانه ٔ خدا، کعبه آمدند وی راهنمای ایشان بود و خود در ضمن کشته شدگان کشته شد و در مغمس به خاک رفت و قبر او مشهور است . چون اسلام ظاهر گردید داستان حبشیان و تصرف مکه به دست آنان زبان به زبان میگشت و هنوز نیم قرنی بر آن نگذشته بود که پیغمبر (ص ) بر قبر او عبور کرد و فرمود که آن را سنگسار کنند، و این رسم شد. جریر گوید:
اذا مات الفرزدق فارجموه
کما ترمون قبر ابی رغال .
عمر رضی اﷲ عنه به غیلان بن سلقه گفت اگر از گلیم خود قدم فراتر گذاری آنچنان تو را سنگسار کنم که گور ابورغال سنگسار شد. (مسعودی ج 1 ص 217) (اغانی ج 4 ص 303) (دائرةالمعارف اسلامی ج 1 ص 340) (نزهةالجلیس ج 2 ص 248) (ثمارالقلوب ص 106) (تاج العروس : ماده ٔ رغل ) (اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 42).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قصی . [ ق ُ صا ] (اِخ ) پشته ای است به یمن . (منتهی الارب ).
قصی . [ ق َ صی ی ] (ع ص ) دورشونده . ج ، اقصاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قصی . [ ] (ع اِ) آلت جنگ دریائی . (تاریخ تمدن جرجی زیدان 1:161).
قصی . [ ق ُ صی ی ] (اِخ ) ابن کلاب بن مره . اصل هفتم قریش است .وی در میان قریش مردی بزرگ بود. آنان را پس از پریشانی فراهم آورد. شاعر در...
غسی . [ غ َ سا ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).
غسی . [ غ َ سا ] (ع اِ) ج ِ غَساة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غَساة شود.
قثی . [ ق َث ْی ْ ] (ع مص ) گرد کردن مال و جز آن . || خیار خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قثو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
غثی . [ غ َث ْی ْ ] (ع مص ) غَثْو.غُثُوّ. غُثاء آوردن سیل : غثی الوادی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ...
غثی ً. [ غ َ ث َن ْ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین : غثیت الارض بالنبات غثی . || غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ) (اقرب المو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.