گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قصاب نویسه گردانی: QṢAB قصاب . [ ق َ ] (از ع ، ص ، اِ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است : گوسفندان که بروننداز حساب زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی .رجوع به قَصّاب شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی کلاته قصاب کلاته قصاب . [ ک َ ت ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). والهی قصاب والهی قصاب . [ ل ِ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) از شاعران است . این بیت را مؤلف صبح گلشن به نام او ثبت کرده است :مجنون به گوشه ای ز جفای زما... جوانمرد قصاب جوانمرد قصاب . [ ج َ م َ دِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ری شهرستان تهران . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود. قصاب میان ده قصاب میان ده . [ ق َص ْ صا دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود. قصاب بوستانی قصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود. ابوحمزه ٔ قصاب ابوحمزه ٔ قصاب . [ اَ ح َ زَ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) اعور التمار، مسمی به میمون . او از ابراهیم و ثوری از او روایت کند. قصاب کلا میان ده قصاب کلا میان ده . [ ق َص ْ صا ک َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 12000 گزی جنوب باختری بابل و ... پهلوان حیدر قصاب پهلوان حیدر قصاب . [ پ َ ل َ ح َ دَ رِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام پادشاه نهم از ملوک سربداران . در غیبت خواجه ظهیر بسال 760 هَ . ق . بتخت سلطنت ج... ابوالعباس قصاب احمدبن محمد این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. غصاب غصاب . [ غ ُص ْ صا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غاصب . (المنجد). رجوع به غاصب و غصب شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود