اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قضم

نویسه گردانی: QḌM
قضم . [ ق َ ض ِ ] (ع ص ) تیغ که روزگار برآمده باشد و روی فروریخته . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قضم . [ ق َ ] (ع مص ) خائیدن و خوردن چیزی خرد و ریزه را که به کرانه ٔ دندان کفانیده شود، یا خوردن چیزی خشک را. || خوردن ستور علف را. (...
قضم . [ ق َ ض َ ] (ع اِ) شمشیر. || (اِمص ) شکستگی و تکسر. گویند: فی مضارب السیف قضم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کفتگی است در دندان...
قذم . [ ق ُ ذُ ] (ع ص ، اِ) چاههای پست فرورفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الابارالخسف . (اقرب الموارد).
قذم . [ ق ُ ذَ ] (ع ص ) مهتر بسیار بخشنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به یک بار مال جید دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قذم . [ ق َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو دادن کسی را. (از منتهی الارب ).
قذم . [ ق ِ ذَم م ] (ع ص ) نیک تیزرو. || سخت توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مهتربسیاردهش . بسیار بخشنده . (منتهی الارب...
قزم . [ ق َ زَ ] (ع ص ، اِ) مردم فرومایه . (منتهی الارب ). مردم رذل . (اقرب الموارد). واحد و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گاهی مثنی ...
قزم . [ ق َ ] (ع مص ) عیب کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قزمه قزماً؛ عابه . (اقرب الموارد).
قزم . [ ق َ زِ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ). صغیرجثه ٔ لئیم . (اقرب الموارد). || شتر هیچکاره . (منتهی الارب ). و رجوع به قَزَم و قُز...
قزم . [ ق ُ زُ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ). گویند: رجل قُزُم . (اقرب الموارد). || شتر هیچکاره . (منتهی الارب ). رجوع به قَزِم شود....
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.