اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قطار

نویسه گردانی: QṬAR
قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو ااز بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 56000 گزی جنوب خاوری مراغه و 24500گزی خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 125 تن میباشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قطار. [ ق ِ ] (ع اِ) یک رسته شتر. (منتهی الارب ). القطار من الابل ، قطعة علی نسق واحد. ج ، قُطُر، قُطُرات . تقول : رأیت قطاراً من الابل و ق...
قطار. [ ق ُ ] (ع اِ) باران بزرگ قطره . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قطار. [ ق َطْ طا / ق ُطْ طا ] (اِخ ) نام آبی است معروف در عرب ، و گویا در نجد باشد. (معجم البلدان ).
قطار. [ ق ِ ](اِخ ) موضعی است میان واسط و بصره . (منتهی الارب ).
قطار. [ ق ِ ] (اِخ ) شهری است میان شیراز و کرمان . (منتهی الارب ).
قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49000 گزی جنوب خاوری مراغه و 16000 گزی شمال خاوری راه ار...
قطار. [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درختگان بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 40000 گزی شمال خاوری کرمان و 3000 گزی شمال راه مالرو شهداد به...
قطار. نوعی وسیله حمل و نقل ریلی متشکل از مجموعه ای از ارابه های بهم پیوسته است که همواره در امتداد خط ریلی مسیر آهنی (یا راه آهن) برای جابجایی مسافر ی...
هم قطار. [ هََ ق ِ / ق َ ] (ص مرکب ) هم ردیف . خواجه تاش . هم کار. (یادداشتهای مؤلف ).
کل قطار. [ ک َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول است که در شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.