اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قعر

نویسه گردانی: QʽR
قعر. [ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است از دره ای ، و نزد آن ده دیگری موسوم به سرع وجود دارد، این قریه ها نخل و مزارع و چشمه ها دارند و در وادی رخیم واقع شده اند. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
قار. (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . در 7000 گزی جنوب خاور سنندج و 2000گزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه . در د...
قار. [ ر ر ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرار. قرارگیرنده . ثابت .- قارالذات ؛ در مقابل غیر قارالذات . رجوع به قارالذات شود.
قار. [ ر ر ] (ع ص ) یوم قار؛ روز خنک . (منتهی الارب ). روز سرد. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). || چشم خنک . (آنندراج ).
غار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به...
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس ۞ . ذافنی . لوره ۞ . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نب...
غار. [ غارر ] (ع ص ) نعت فاعلی از غرر (پیشانی سفید داشتن اسب ) و غرارة (ناآزموده کاری ) و غرور (فریفتن ). || ناچیز و باطل . ج ، غرور. || غافل...
غار. (اِخ ) نام بلوکی به نزدیکی طهران . ناحیتی به جنوب غربی طهران . در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی آمده : و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غ...
غار. (اِخ ) ولایتی است در عربستان : ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف گنج شهان ببخشی از غور تا به غار. منوچهری .کازیمیرسکی گوید غار در این ...
غار. (اِخ ) دهی از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 12 هزارگزی شمال نیشابور. کوهستانی ، معتدل . دارای 121 تن سکنه ٔ شیعه . آب آن ...
غار. (اِخ ) ابن جبلة. محدّث است . یا آن به زأست . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.