قعن
نویسه گردانی:
QʽN
قعن .[ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی . || برآمدگی سر بینی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است . (منتهی الارب ). || گشادگی میان دو پای وقت رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (مص ) کوتاه شدن فاحش بینی . || بلند شدن و ارتفاع سر بینی . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قعن . [ ق َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ که در آن خمیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعن . [ ق َ ] (اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است . (منتهی الارب ).
قان . (ترکی ، اِ) گفته اند دم است . (فهرست مخزن الادویه ). خون .
قان . (اِخ ) از شهرهای یمن و در دیار نهدبن زیدبن سودبن اسلم بن حاف بن قضاعة و حارث بن کعب است ، و گفته اند قوان . (معجم البلدان ج 7 ص 19)...
قان . [ نِن ْ ] (ع ص ) قانی . رجوع به قانی شود.
غان . (اِ) دسته ٔ غانها ۞ از تیره ٔ گیاهان پیاله دار ۞ که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || نوع مشهور از دسته ٔ غا...
غان . (اِخ ) نام وادیی در یمن که آن را دوغان گویند. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 262).
قان قان . (مغولی ، اِ) ریشه ٔ کلمه ٔ خاقان است و آن مخفف قان قانات است و لقبی است مخصوص شاهان و بزرگان مغول . (النقود العربیه ص 134).
رزم قان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن و انواع میوه است ....