اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قعن

نویسه گردانی: QʽN
قعن . [ ق َ ] (اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رزم قان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن و انواع میوه است ....
غان غان . (اِ صوت ) نقل صوت خر. عَرعَر. عان عان .
اره غان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به ارجان و ارگان شود.
بستن قان . [ ] (اِخ ) نام قریه ای مجاور نیشابور. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قان قانلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین . در 59هزارگزی شمال باختر آوج و 51هزارگزی راه عمومی ، در دامنه واقع و ه...
قان قانلو. (اِخ ) دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . و در 9000گزی شمال باختری قصبه ٔ رزن و کنار راه اتومبیل رو رزن به دمق واقع ...
غان و غون . [غان ْ ن ُ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت صوت بچه های دوسه ماهه . و بطور کلی اصوات نامفهوم که از دهان طفل شیرخواره پیش از سخن گفتن ب...
قان یوخماز. (اِخ ) طایفه ای از طوایف ترکمن ایران . این طائفه مرکب از 700 خانوار است که در گنبدقابوس سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.