قلطاق
نویسه گردانی:
QLṬAQ
قلطاق . [ ق َ ](ترکی ، اِ) قارچ زین . غلتاق . رجوع به قلتاق شود. || کهنه قلطاق ؛ زنی پیر. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غلطاق . [ غ َ ] (اِ) ۞ قربوس . چوب زین . رجوع به غلتاق و قربوس شود.- امثال :غلطاقش را نمی توان تو برد ، نظیر تنگه اش را نمیتوان خرد کرد. ک...
قلتاق . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) چوب بندی زین . (فرهنگ نظام ). آن جزء از زین اسب که از چوب سازند و بر آن نشینند. (ناظم الاطباء). پوستی باشد که بر...
غلتاق . [ غ َ ] (اِ) چوب بندی زین . غلطاق . رجوع به غلطاق شود. || کهنه غلتاق ؛ زن پیر بدسابقه .
کهنه قلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِمرکب ) زن پیر که هنوز به مردان مایل است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهنه غلتاق شود.
کهنه غلطاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کهنه غلتاق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه غلتاق شود.
کهنه غلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) غلتاق کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کهنه غلتاق ؛ زنی پیر و مایل به مردان .زن پیر ب...