اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلی

نویسه گردانی: QLY
قلی . [ ق ُل ْ لا ] (ع ص ) دختر پست قامت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) .دختر پست و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
قلی کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر، واقع در 51 هزارگزی شمال شهر ملایر و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به مهر...
قلی لاله . [ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان در 19هزارگزی باختر تویسرکان و 25 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ تویسرکان ...
قلی بیگلو. [ ق ُ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزو بخش نمین شهرستان اردبیل ، واقع در 35 هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به گرمی . موقع جغراف...
قاپی قلی . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان در چهل هزارگزی جنوب خوری ده شیخ و شش هزارگزی قلعه ٔ می...
چشمه قلی . [ چ َ م َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 19 هزار و پانصدگزی شمال باختری خسروآباد،کنار رودخانه ٔ سراب ...
درگاه قلی . [ دَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه درسی بخش حومه شهرستان ماکو واقع در 500 گزی جنوب ماکو و 5500 گزی جنوب باختری راه شوسه ...
رحمان قلی . [ رَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رویگر بخش نوخندان شهرستان درگز. سکنه ٔ آن 108 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و سیب زمینی اس...
سبحان قلی . [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) ششمین از امرای جانی یا هشترخانی (1091 - 1114هَ . ق .) و او پیش از رسیدن به امارت حکومت بلخ داشت . (طبقات سلا...
سعادت قلی . [ س َ دَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زرا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.