اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قمیص

نویسه گردانی: QMYṢ
قمیص . [ ق َ ] (ع اِ) آنچه بر پوست بدن پوشند. (اقرب الموارد). پیرهن . (منتهی الارب ). و جز از پنبه نباشد و آنچه از پشم بود قمیص نیست . (منتهی الارب ). و قیل لایکون الا من قطن و اما من الصوف فلا. (اقرب الموارد). و گاهی مؤنث آید. (منتهی الارب ). مذکر و مؤنث . (اقرب الموارد). پیراهن . از لاتینی کمیسیا ۞ است . لغویین عرب هم گویند قمیص کلمه ٔ اجنبی است . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص ) ستور که صاحب خود را بجنباند و حرکت دهد. || (اِ) پوستی که بچه در وی باشد در رحم . || غلاف دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قُمُص و اَقمِصَه و قُمصان . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قمیس . [ ق ِم ْ می ] (ع اِ) دریا. ج ، قمامیس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
غمیس . [ غ َ ] (ع ص ، اِ) گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد. || شب تاریک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چیز عزیزالوج...
غمیس . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه ، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان . (منتهی الارب ). ج...
غمیس . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) نام یکی از ایام عرب است و در آن در میان بنی قنفذ جنگ واقع شد. رجوع به ماده ٔ قبلی و معجم البلدان ش...
غمیس الحمام . [ غ َ سُل ْ ؟ ] ۞ (اِخ ) نام جایی است که رسول خدا در جنگ بدر از آنجا گذشت . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.