قنع
نویسه گردانی:
QNʽ
قنع. [ ق ِ ] (ع اِ) جمع قِنعَه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سلاح و ساز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقناع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و جمع الجمع آن قِنعان . (منتهی الارب ). || طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به این معنی بضم قاف نیز آمده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصل و بن چیزی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کرنای و بوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این مصحف قُبع وقُثُع نیست بلکه اینها سه کلمه اند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
غنا. [ غ ِ ] (ع اِمص ) توانگری . (بحر الجواهر). توانگری و بی نیازی و دولتمندی . (غیاث اللغات ). مأخوذ از غِنی ̍ عربی است که بمعنی کفایت کردن ...
غنا. [ غ َ ] (اِخ ) غانا. ۞ سابقاً به نام ساحل طلا معروف بود. از کشورهای مشترک المنافع و جمهوری است . در مغرب آفریکا در کنارخلیج گینه قرار د...
غناء. [ غ َ ] (ع اِمص ) توانگری . خلاف فقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی غِنی ̍ است . (از منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه ش...
غناء. [ غ ِ ] (ع اِ) سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی . (غیاث اللغا...
غناء. [ غ ُ ] (ع اِمص ) آوازخوانی . تغنی ،و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است و از انواع بازیها شمرده شود. (از اقرب الموارد). خنیاگری . ظاهر...
غناء. [ غ َن ْ نا ] (ع ص ) ۞ مؤنث اَغَن ّ. زنی که غُنّه داشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به اَغَن ّ و غُنّة شود. || دهی بسیار مردم . (...
غناء. [ غ َ / غ ِ ] (اِخ ) ریگ توده ای است . (منتهی الارب ). رمل الغناء بفتح غین در این شعر راعی آمده : لها غضون و ارادف ینوء بهارمل الغناء ...
جعده ٔ قنا. [ ج َ دَ ی ِ ق َ ] (اِ مرکب ) پرسیاوشان . رجوع به جعدة و رجوع به پرسیاوشان شود.
غناء نهاوندی . [ غ ِ ءِ ن َ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی .
علی قنا واسطی . [ ع َ ی ِ ق َ س ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی . از معاریف ...