اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قوا

نویسه گردانی: QWʼ
قوا. [ ق ُ ] (ع اِ) قوتها. توانائیها. زورها. (ناظم الاطباء). قُوی ̍ :
این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست
هریک جداجدا خط معزولی قواست .

صائب .


- قوای حیوانی ؛ آنکه از دل منبعث شود و مختص به حیوان باشدچون حرکت قلب و نبض و قوتی که حافظ حیات است و قوت که بدن را از تعفن نگاه میدارد غضب و شهوت از عوارض آن است . رجوع به قوه و قوت شود.
- قوای طبیعی ؛ که تعلق به جگر دارند و عبارتند از: جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، غاذیه ، دافعه ، نامیه و مولده . رجوع به قوه و قوت شود.
- قوای نفسانی ؛ که از دماغ منبعث میشود، چون : باصره ، شامه ، سامعه ، ذائقه ، لامسه ، حس مشترک ، خیال ، مفکره ، واهمه ، حافظه . رجوع به قوه و قوت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قواء. [ ق َ/ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ۞ زمین خشک و بی گیاه . (از اقرب الموارد). دشت و زمین خالی وبی آب وگیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ...
(یکی از اصول جنگ): همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نیژین یاتان (پارتی و اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861
(نیروی از دست رفته را بازیابی کردن) همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: فراشم یاتان ferāŝme-yātān (پهلوی: frāŝm: تجدید و اوستایی یاتان: قوا)***فا...
قوع . [ ق َ ] (ع اِ) جای خشک کردن خرما و گندم و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای هموار که در آن خرما و گندم و جز آن خشک کنند...
غوآ. (اِخ ) تلفظ ترکی گوآ ۞ . رجوع به گوآ و قاموس الاعلام ترکی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.