قود
نویسه گردانی:
QWD
قود. [ ق َ وَ ] (ع مص ) دراز پشت و گردن شدن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کشنده را بازکشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قصاص : به هرچه در غالب عادة به آن قتل حاصل آید قود و قصاص واجب بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 273). || درازی پشت و درازی گردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عیبی است در اسب و آن خشکی است در گردن آن گونه که اسب نتواند گردنش رابه راست و چپ بگرداند و سر خود را هنگام رفتن بالا نکند و این عیب بزرگی است . (ازصبح الاعشی ج 2 ص 25).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قود. [ ق َ ] (ع اِ) اسبان یا اسبان که بلگام و رسن کشند آنها را و سوار نشوند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
قود. [ ق َ ] (ع مص ) پخته و گرد و فراهم آورده شدن آرد. || کشیدن ستور و جز آن ، خلاف سوق ، زیرا قود از جلوکشیدن است و سوق از عقب . (منتهی ...
قود. [ ق ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قائد شود.