اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قوری

نویسه گردانی: QWRY
قوری .(اِ) غوری و آن آوندی است لوله دار که در آن چای و جز آن دم می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به غوری شود.
- قوری گلین ؛ ظرف گلین که در آن چای بگذارند. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
داود غوری . [ وو دِ ] (اِخ ) (ملک ...)نام امیری که از جانب والی هرات در اواسط قرن هشتم هَ . ق . بقصد تسخیر کرمان عزیمت کرد و قلعه ٔ کرمان ر...
حسین غوری . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسن ، ملقب به علاءالدین جهانسوز ملک الجبال عباسی . از 545 - 556 هَ . ق . پادشاه غور بوده است ....
حسین غوری . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عالم . رجوع به حسین امیرحسینی شود.
محمود غوری . [ م َ دِ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین محمدبن بهاءالدین سام بن عزالدین حسین . هفتمین از ملوک غور. ملک بست در 599 و غور و فیروزکوه در...
قانسوة غوری . [ ] (اِخ ) از ممالیک برجی است . رجوع به قانصوة غوری شود.
چاووش غوری . [ ش ِ ] (اِخ ) ازامرای دربار سلطان سنجر سلجوقی . وی بر سپاه سلطان سالاری فرمود و وقتی که سلطان لشکر بر سر سلطان مسعود برادرزاد...
قانصوه غوری . [ غ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ظاهری (850 - 922هَ . ق . = 1446 - 1516 م .) (منسوب به ظاهر خوشقدم )،اشرفی (منسوب به اشرف قایتبای )، غو...
حسینی غوری . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسین امیر حسینی شود.
غوری شانستی . [ ] (اِخ ) رجوع به غورسانجی ، غورشانسی و طبقات ناصری شود.
حسن آباد غوری . [ ح َ س َ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا در 18هزارگزی شمال کنار شوسه ٔ سیرجان به نی ریز با...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.