قوری
نویسه گردانی:
QWRY
قوری . [ ق َ را ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
علی غوری . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ )سدیدی (امیر...) حاکم قلعه ٔ ترشیز (کاشمر) از جانب ملک غیاث الدین پیرعلی . رجوع به علی سدیدی غوری شود.
قانسوة غوری . [ ] (اِخ ) از ممالیک برجی است . رجوع به قانصوة غوری شود.
حسین غوری . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسن ، ملقب به علاءالدین جهانسوز ملک الجبال عباسی . از 545 - 556 هَ . ق . پادشاه غور بوده است ....
حسین غوری . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عالم . رجوع به حسین امیرحسینی شود.
محمود غوری . [ م َ دِ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین محمدبن بهاءالدین سام بن عزالدین حسین . هفتمین از ملوک غور. ملک بست در 599 و غور و فیروزکوه در...
حسینی غوری . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسین امیر حسینی شود.
چاووش غوری . [ ش ِ ] (اِخ ) ازامرای دربار سلطان سنجر سلجوقی . وی بر سپاه سلطان سالاری فرمود و وقتی که سلطان لشکر بر سر سلطان مسعود برادرزاد...
قانصوه غوری . [ غ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ظاهری (850 - 922هَ . ق . = 1446 - 1516 م .) (منسوب به ظاهر خوشقدم )،اشرفی (منسوب به اشرف قایتبای )، غو...
غوری شانستی . [ ] (اِخ ) رجوع به غورسانجی ، غورشانسی و طبقات ناصری شود.
حسن آباد غوری . [ ح َ س َ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا در 18هزارگزی شمال کنار شوسه ٔ سیرجان به نی ریز با...