قهاب
نویسه گردانی:
QHAB
قهاب . [ ق ُ ] (ع ص ) سپید. قهابی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قهابی شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
قهاب . [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع اصفهان مشتمل بر روستاها و در آن آب جاری و درخت وجود ندارد و زندگانی و کشت و زرع آنان از آب بار...
قهاب صرصر. [ ق َ ص َ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش صیدآباد شهرستان دامغان است . آب قراء از قنوات . محصول عمده ٔ آن پسته ، غلات و پنب...
قهاب رستاق . [ ق َ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صیدآباد شهرستان دامغان است . آب کلیه ٔ قراء آن از قنوات است و قرائی که به...
قحاب . [ ق ُ ] (ع اِ) سرفه ٔ اسب و شتر و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرفه ٔ اسب و شتر و گاه سرفه ٔ مردم را نیز گویند. (ناظم الاطباء). ||...
قحاب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قحبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قحبه شود.