اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قهاب

نویسه گردانی: QHAB
قهاب . [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع اصفهان مشتمل بر روستاها و در آن آب جاری و درخت وجود ندارد و زندگانی و کشت و زرع آنان از آب باران تأمین میشود. (از معجم البلدان ). رجوع به فهرست ترجمه ٔ محاسن اصفهان شود. قُهاب ، نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان اصفهان . در قسمت خاوری این دهستان کوه منفردی است به نام قهجاورستان و در قسمت باختری کوه گورت قرار گرفته و در وسط کوه گورت گردنه ای است که راه مالرو فیروزآباد و نپارت از آن میگذرد. آب اکثر قراء از قنوات و چاهها تهیه میشود. محصول عمده ٔآن غلات ، پنبه ، صیفی و مختصری کنجد است . شغل عمده ٔ اهالی زراعت ، مختصری گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی ، کش و کرباس بافی است . راه شوسه ٔ اصفهان به یزداز این دهستان میگذرد. آبادی های دهستان قهاب بوسیله راههای ماشین رو بهم مربوط میباشند. این دهستان از 37 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 8995 تن وقراء مهم آن عبارتند از: قهجاورستان (مرکز دهستان ) ختم آباد و گورت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قهاب . [ ق ُ ] (ع ص ) سپید. قهابی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قهابی شود.
قهاب صرصر. [ ق َ ص َ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش صیدآباد شهرستان دامغان است . آب قراء از قنوات . محصول عمده ٔ آن پسته ، غلات و پنب...
قهاب رستاق . [ ق َ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صیدآباد شهرستان دامغان است . آب کلیه ٔ قراء آن از قنوات است و قرائی که به...
قحاب . [ ق ُ ] (ع اِ) سرفه ٔ اسب و شتر و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرفه ٔ اسب و شتر و گاه سرفه ٔ مردم را نیز گویند. (ناظم الاطباء). ||...
قحاب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قحبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قحبه شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.