قهبة
نویسه گردانی:
QHB
قهبة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) سپیدی مایل به تیرگی . و قال الاصمعی غبرة الی سواد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَهبة و قهب شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
قهبة. [ ق َب َ ] (ع ص ) مؤنث قهب بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قهب شود.
قهبة. [ ق َ هَِ ب َ ] (ع ص ) سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ). رجوع به قَهب شود. || کوه بزرگ و گویند دراز. || شتر کهنسال . (منته...
قحبة. [ ق َ ب َ ] (ع ص ، اِ) گنده پیر. || سرفه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : به قحبة؛ ای سعال . (منتهی الارب ). || تباه شکم از دود...
واژه عربی به معنی زن بد کاره. جلب، خودفروش، روسپی، غردل، فاحشه، لچن، لکاته، معروفه، هرجایی. در راه مرادی صنمی در گذر آمد رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد...
کسی که همسرش با دیگران رابطه ی جنسی برقرارکند
گل قحبه . [ گ ُ ل ِ ق َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی ۞ . دزی گوید (ج 2 صص 794-795): «وردالحمار، نوعی از «بهار» یا «کریانتم » ۞...
به عنوان دشنام استفاده می شود ولی به کسی گفته می شود که مادر او قحبه باشد