اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قهد

نویسه گردانی: QHD
قهد. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) صافی رنگ . || سپید مکدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از گوسفند خردگوش به سرخی مایل وسرخک که دهانش اندک مانا به دهان کلب باشد. (منتهی الارب ). نوعی میش که بر آن سرخی باشد دارای گوشهای زرد. صنف من الغنم احیمر و اُکیلف الوجه . و گویند گوسفند بی شاخ . (از اقرب الموارد). گوسفند که شاخ نباشد آنرا. (منتهی الارب ). ج ، قِهاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گوسفند سیاه ریزه . (منتهی الارب ). || گوزن بچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گاو کوتاه دم خردجسم لطیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بچه گاو. (اقرب الموارد). || نرگس ناشکفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، قهاد. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قهد. [ ق َ ] (ع مص ) کوتاه گام رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): قهد فی مشیه قهداً؛ قارب فی خطوه و لم ینبسط فی مشیه ....
قهد. [ ق َ هََ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعری در اشعار خود از آن یاد کند. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
قحد. [ ق َ ] (ع مص ) برآمدن کوهان شتر. بزرگ شدن کوهان شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قحد الجمل قحداً؛ برآمد کوهان وی و بزرگ شد. (من...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.