گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قیس نویسه گردانی: QYS قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر انصاری . از صحابیان است . وی در بدر شهید شد. آیت و لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل اﷲ اءَمواتاً ۞ در شأن او و اصحاب که در بدر شهید شدند فرودآمد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 238). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سعد ارحبی همدانی . امیر یمانی از صحابیان است . وی در مکه بر رسول خدا (ص ) وارد شد و اسلام آورد و بنزد طایفه ... قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ملوح بن مزاحم . رجوع به قیس بنی عامر شود. قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منبه بن بکربن هوازن . بعضی معتقدند که وی همان ثقیف است که جد قبیله است و از این طایفه گروه بسیاری در اندلس سک... قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منقذبن عمرو، مکنی به ابن الحدادیة. از بنی سلول بن کعب ، از خزاعه شاعر جاهلیت است که شجاع و خونریز و چپاولگر بود. قو... قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن نشبه سلمی . عالم بنی سلیم که در جاهلیت خواندن و نوشتن میدانست و بر بسیاری از اخبار فارس و روم و اشعار عرب آشنا ب... قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هبیره (مکشوح )بن هلال بجلی . از صحابیان و از قهرمانان دلاور عرب است . در ایام خلافت عمر و عثمان در قادسیه و غیر آن... قیس قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن هیثم سلمی . از بزرگان بصره در صدر اسلام بود و با مصعب بن زبیر بر بنی امیه خروج کرد. مردی دلاور و زباندار بود، پس از... قیس این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ام قیس ام قیس . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 269 شود. دیر قیس دیر قیس . [ دَ رِ ق َ ] (اِخ ) دیری است از توابع خولان در شام . (از معجم البلدان ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود