اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاتب

نویسه گردانی: KATB
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن جعفر کاتب نعمانی ، مکنی به ابوعبداﷲ از ثقات مشایخ حدیث امامیه ٔ قرن چهارم هجری و عظیم القدر و رفیعالمنزله و کثیرالروایه و از تلامذه ٔ محمدبن یعقوب کلینی بود و از آن شیخ جلیل و محمدبن عبداﷲ حمیری و علی بن حسین مسعودی و بعضی از اجلاّی دیگر روایت کرد و در کلمات اهل فن به عالم ربانی موصوف و به نعمانی و ابن ابی زینب یا ابن زینب معروف است و جد مادری وزیر مغربی بود، و فاطمه مادر وزیر مذکور نعمانی بوده است . از تألیفات اوست :
1 - تفسیر قرآن مجید که به تفسیر نعمانی معروف است .
2 - جامعالاخبار.
3 - الرد علی الاسمعیلیه .
4 - کتاب الغیبه که در غیبت حضرت ولی عصر عجل اﷲ فرجه و به غیبت نعمانی معروف است و در ایران چاپ شده است .
5 - کتاب الفرائض .
6 - نثراللئالی ، و سید مرتضی در رساله ٔ ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه خود که در ایران چاپ شده از تفسیر مذکور نقل کرده است و بنقل معتمد در بحارالانوار مجلسی نیز از آن نقل میکند و ظاهر بعضی آنکه این تفسیر نعمانی فقط در تفسیر ناسخ و منسوخ آیات قرآنی است نه تمام قرآن و مخفی نماند که نعمانی به شهر نعمان نامی بین واسط و بغداد و یا بدیهی نعمان نام از مصر منسوب است و اخیراً ببغداد و سپس بشام رفت وهم در آنجا وفات یافت و سال آن معلوم نیست . (ریحانةالادب ج 3 ص 344 و ج 5 ص 226). و نیز رجوع شود به امل الاَّمل و روضات الجنات (ص 555) و مستدرک الوسائل (ص 525) و هدیةالاحباب (ص 46).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا صدر ۞ مردی آشفته روزگار بود و بیشتر اوقات خود را صرف خدمت اتراک میکرد ولی اگر لوندئی میسر میشد نه از خط و نه از...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا فتح اﷲ، از جمله ٔ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط از غبار و ثلث و غیرهما به یک قلم مینویسد در غایت خوبی و زی...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا یوسف شاه . کاتب تخلص میکرده زیرا که به صنعت کتابت شهرت داشته و از جمله ٔ ظرفای شهر هری بود. در میان ایشان ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کاتب السر. کنایه از منشی . (آنندراج ). منشی اسرار و رازهای نهانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به...
کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] (اِخ ) احمدبن حسن یکی از خطاطان مشهور عثمانی است . در عصر سلطان احمدخان ثالث سرمحرر بود. در خط ثلث و نسخ مهارت ...
صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان ...
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب . از عالمان بود واو را کتابی است در نسب بنی عقیل که در سال 884 هَ .ق . ...
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
حسن کاتب . [ ح َ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن ابن محمد حمدون بغدادی ، معروف به ابن حمدون و ملقب به تاج الدین (547-608 هَ . ق .)....
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۲ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.