کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (ع اِ) کشتیهای گندم بار به آب در شده . (منتهی الارب ). کشتیهای به آب در شده که بار آن گندم باشد. (ناظم الاطباء). نوعی کشتی . (المنجد).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ته کار. [ ت َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصل و مآل کار. (آنندراج ). پایان و انجام کار. نتیجه ٔ کار. سرانجام کار : شیرین پسران که دلبر و دل...
چای کار. (نف مرکب ) چای کارنده . کارنده ٔ چای . کشت کننده ٔ چای . زارع چای . آنکه چای کاری کند و در کشت و زرع چای اطلاع و بصیرت دارد. || (ا...
رزم کار. [ رَ ] (ص مرکب ) کاردان جنگ . (لغت ولف ). جنگاور. رزمجوی . (فرهنگ فارسی معین ) : چنین گفت کاکنون جز از رزمکارچه مانده ست با گرد اسف...
سیه کار. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم بدکاره و فاسق و فاجر بدروزگار باشد. (برهان ) (آنندراج ). فاسق . بدکار. (غیاث اللغات ). فاسق فاجر و ...
شاه کار. (اِ مرکب ) شاکار. کار بزرگ . (برهان قاطع). || کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند. (فرهنگ سروری ). بمعنی بیگار است که کار ف...
کار دیو. [ رِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت .کار دیو است و وارونه ۞ .
کس کار. [ ک َ ] (اِ مرکب ) مردم با کاره و کاردان وکارآزموده و کارآمد. (ناظم الاطباء). اهل کار. کس ِ کار. || کس و کار. رجوع به کس و کار شو...
نخل کار. [ ن َ ] (نف مرکب ) که نخل می کارد. که نخل پرورد. که خرمابن غرس کند. کارنده ٔ نخل : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار ا...
ساز کار. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلت کار. آلات اهل صنایع. (شعوری ج 2 ورق 59). آلت طرب و ساز آلت کار و صنعت . (ناظم الاطباء). دست افز...
شاد کار. (ص مرکب ) شادکام و خوشحال . (فرهنگ نظام ). رجوع به شادگار شود : تو شادی کن ار شادکاران شدندتو با تاجی ار تاجداران شدند. نظامی (از ...