اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کارگذار

نویسه گردانی: KARGḎʼR
کارگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه کار به آسانی و جلدی کند. آنکه کار داند و از عهده ٔ آن بخوبی برآید. کاربر. کافی . قبیل . کاف . (منتهی الارب ). آنکه حاجات مردم را قضا کند. (آنندراج ). وکیل . عامل . احوزی . نیک کارگذار.(منتهی الارب ). لَهم ؛ مرد نیک کارگذار. (منتهی الارب ). شهم . ماضی فی الامور. تند در کارها. عریف . رجل ٌ احوذی ؛ مرد کارگذار. ثِمالی ؛ کارگذار مردم :
دولت کاردان و کارگذار
در همه کار پیشکار تو باد.

مسعودسعد.


حسبنا اﷲ و نعم الوکیل ۞ ؛ بسنده است ما را خدای و نیک کارگذاری . (ابوالفتوح رازی ).
و او مردی کافی و کارگذار بود و صاحب رأی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 77).
کارگذاری که بقیمت گران
جامگی کارگذاران خان .

امیرخسرو (در تعریف ثیاب و خلاع از آنندراج ).


فریاد که کردم همه ٔ عمر، نکردم
کاری که بود روز جزا کارگذارم .

درویش واله هروی (از آنندراج ).


|| پاکار. || (اصطلاح وزارت خارجه ) منصبی در وزارت خارجه ٔ قدیم آنگاه که حق قضای قونسولها نسخ نشده بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کارگزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عامل . ج ، کارگزاران : و کتبه و کارگزاران را امور متفاوت بود بعضی محظوظ و بهرمند و جمعی محروم و مستمند م...
کارگزار به فرد یا سازمانی گفته می‌شود که بین خریدار و فروشنده ارتباط لازم را بوجود می‌آورد.[۱] یک کارگزار بطور عام مجموعه‌ای از فعالیتهای لازم بین ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.