کثم
نویسه گردانی:
KṮM
کثم . [ ک َ ] (ع مص ) در دهان درآوردن خیار را و شکستن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در دهان درآوردن خیار و مانند آن را و شکستن آن . (از ناظم الاطباء). || سرنگون کردن . (از آنندراج ). سرنگون کردن در تیردان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بازگردانیدن کسی را از کار و بازداشتن از آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن چیزی را. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). جمع کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بر پی کسی رفتن . (آنندراج ). ازپی کسی رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کثم . [ ک َ ث َ ] (ع مص ) قریب گردیدن و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نزدیک گشتن و درنگی کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || سیر...
کثم . [ ک َ ث َ ] (ع اِ) نزدیکی . (ناظم الاطباء). رماه عن کثم ؛ انداخت او را از نزدیکی . (منتهی الارب )؛ از نزدیکی به آن تیرانداخت . (از ناظم...
کثم . [ ک َ ث ِ ] (ع ص ) درشت و غلیظ. (ناظم الاطباء). غلیظ از گل و نحو آن . (از المنجد). و رجوع به کَثِمَة شود.
کسم . [ ک َ ] (ع اِ) گیاه خشک بسیار. || (اِخ ) نام جایی است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کسم . [ ک َ ] (ع مص ) رنج و سختی کشیدن جهت عیال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
کصم . [ ک َ ] (ع مص ) چیزی یا کسی را به سختی و ستم راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).