گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کثم نویسه گردانی: KṮM کثم . [ ک َ ث َ ] (ع مص ) قریب گردیدن و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نزدیک گشتن و درنگی کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || سیر شدن و بزرگ شکم گشتن کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی کثم کثم . [ ک َ ] (ع مص ) در دهان درآوردن خیار را و شکستن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در دهان درآوردن خیار و مانند آن را و ش... کثم کثم . [ ک َ ث َ ] (ع اِ) نزدیکی . (ناظم الاطباء). رماه عن کثم ؛ انداخت او را از نزدیکی . (منتهی الارب )؛ از نزدیکی به آن تیرانداخت . (از ناظم... کثم کثم . [ ک َ ث ِ ] (ع ص ) درشت و غلیظ. (ناظم الاطباء). غلیظ از گل و نحو آن . (از المنجد). و رجوع به کَثِمَة شود. کسم کسم . [ ک َ ] (ع اِ) گیاه خشک بسیار. || (اِخ ) نام جایی است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کسم کسم . [ ک َ ] (ع مص ) رنج و سختی کشیدن جهت عیال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا... کصم کصم . [ ک َ ] (ع مص ) چیزی یا کسی را به سختی و ستم راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود