گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کرب نویسه گردانی: KRB کرب . [ ک َ ] (اِ) یکی از گونه های درخت افرا ۞ که در جنگلهای شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلهاست . کرف . کرکو. تلین . ککم . کیکم . چیت . که پلت . افرای صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی کرب کرب . [ ک َ ] (ع اِ) اندوه دم گیر. ج ، کُروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه که نفس بازگیرد. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). اندوهی ... کرب کرب . [ ک َ ] (ع مص ) دشوار و سخت گردیدن غم برکسی و اندوهگین کردن او را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بی آرام کردن اندوه کسی را. ... کرب کرب . [ ک َ رَ ] (از ع ، اِ) غم . اندوه . اضطراب و وحشت . کَرب : جهان به کام تو باد و فلک مطیع تو بادموافق از تو به راحت عدو ز تو به کرب . ف... کرب کرب . [ ک َ رَ ] (ع مص ) سپری و بریده شدن رسن دلو کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریدن کرب دلو کسی و آن ریسمان دلو است . (از اقرب ... کرب کرب . [ ک َرَ ] (ع اِ) زیر شاخ خرما. (مهذب الاسماء). بیخ شاخ خرما ستبر و پهن ملصق به تنه . (منتهی الارب ). بیخ ستبر و پهن شاخه ٔ خرما که چ... کرب کرب . [ ک ُ ] (ع اِ) نزدیک و مانند و مقدار. یقال :هذا ابل ماءة او کربها؛ ای نحوها و قربها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ۞ . کرب کرب . [ ک ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ کُربة، بمعنی حزن که نفس بازگیرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عمر معدی کرب شخصیت افسانهای قصه حمزه. برای قصه حمزه رجوع شود به حمزه آذرک شاری. ابن معدی کرب ابن معدی کرب . [ اِ ن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابوکریمه مقدم بن معدی کرب کندی . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . به آخر عمر در حمص ساکن بود و به... ابن معدی کرب ابن معدی کرب . [ اِن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به عمروبن معدی کرب شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود