اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرب

نویسه گردانی: KRB
کرب . [ ک َرَ ] (ع اِ) زیر شاخ خرما. (مهذب الاسماء). بیخ شاخ خرما ستبر و پهن ملصق به تنه . (منتهی الارب ). بیخ ستبر و پهن شاخه ٔ خرما که چسبیده به تنه ٔ درخت باشد. (ناظم الاطباء). بیخ شاخ ستبر پهن خرما که با آن بریده شود. واحدش کَرَبة است . (از اقرب الموارد). || رسن که به دسته ٔ دلو بندند تا رسن کلان نپوسد و تباه نگردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رسن که دو سه تو کنند و بر سر دول بندند. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کرب . [ ک َ ] (ع اِ) اندوه دم گیر. ج ، کُروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه که نفس بازگیرد. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). اندوهی ...
کرب . [ ک َ ] (ع مص ) دشوار و سخت گردیدن غم برکسی و اندوهگین کردن او را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بی آرام کردن اندوه کسی را. ...
کرب . [ ک َ ] (اِ) یکی از گونه های درخت افرا ۞ که در جنگلهای شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلهاست . کرف . کرکو. تلین ....
کرب . [ ک َ رَ ] (از ع ، اِ) غم . اندوه . اضطراب و وحشت . کَرب : جهان به کام تو باد و فلک مطیع تو بادموافق از تو به راحت عدو ز تو به کرب . ف...
کرب . [ ک َ رَ ] (ع مص ) سپری و بریده شدن رسن دلو کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریدن کرب دلو کسی و آن ریسمان دلو است . (از اقرب ...
کرب . [ ک ُ ] (ع اِ) نزدیک و مانند و مقدار. یقال :هذا ابل ماءة او کربها؛ ای نحوها و قربها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ۞ .
کرب . [ ک ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ کُربة، بمعنی حزن که نفس بازگیرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شخصیت افسانه‌ای قصه حمزه. برای قصه حمزه رجوع شود به حمزه آذرک شاری.
ابن معدی کرب . [ اِ ن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابوکریمه مقدم بن معدی کرب کندی . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . به آخر عمر در حمص ساکن بود و به...
ابن معدی کرب . [ اِن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به عمروبن معدی کرب شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.