اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرد

نویسه گردانی: KRD
کرد. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) شاخی را گویند که در وقت پیراستن از درخت بریده باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || آبگیرو آب انبار و تالاب هم هست که به عربی شمر گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سبزی زار. تره زار. (ناظم الاطباء). || زمین زراعت کرده را گویند عموماً و زراعت شالی و برنج و سبزی خوردنی و مانند آن را خصوصاً. (برهان ). قطعه زمین را گویند که کناره های آن را بلند کرده باشند و در میان آن سبزی بکارند یا زراعت دیگر کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) ۞ . کَرت . (ناظم الاطباء). زمینی را گویند که برای کاشتن سبزی یا میوه درست کنند و در آن چیزی کارند. (آنندراج ) :
سر برکشیده شاخ سپرغم ز کرد خویش
چون قبه ٔ زمرد بر شاخکی نزار.

ابوالحسن بهرامی .


کردمت پیدا که بس خوب است قول آن حکیم
کاین جهان را کرد ماننده به کرد گندنا.

ناصرخسرو.


درمکن در کرد شلغم پوز خویش
تا نگردد با تو او هم طبعو کیش
توبه کردی او به کردی مودعه
زآنکه ارض اﷲ آمد واسعه .

مولوی .


هر یکی با جنس خود درکردخود
از برای پختگی نم می خورد
تو که کرد زعفرانی زعفران
باش و آمیزش مکن با دیگران .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
همچین واژه و مسمایی وجود ندارد. طرهان نام منطفه ای است در لرستان که در این منطقه هیچ کردی از گذشته تا حال زندگی نمی کرده است.
کرد شاه رودبار. [ ک ُ دِ ] (اِخ ) کردِ شاه رودبار و کُردِ مُلاّ یَعقوب از طوایف ساکن نائیج کوه در ناحیه ٔ نور مازندران هستند. نام این دو طایفه ...
حس انتقامت فروکش کرد . دلت خنک شد.( دری هزاره های افغانستان)
حسام الدوله کرد. [ ح ُ مُدْ دَ / دُو ل َ ی ِ ک ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالشوک . وی در ذیقعده ٔ 430 هَ . ق . بر کرمانشاه مسلط شد و حاکم عباسی آن ر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.