اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کردار

نویسه گردانی: KRDʼR
کردار. [ ک ِ ] (معرب ، اِ) مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد، و از آنجمله است قول فقها که گویند یجوز بیع الکردارو لا شفعة فیه لانه مما ینقل . و این کلمه فارسی است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نیک کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نیک رفتار : ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام .حا...
آینه کردار. {یِ نِ کِ}. (ص مرکب ) رخشان، فروزان، تابان و لامع چون آینه. آینه سان، آینه وار، آینه وش. /////////////////////////////////////////////////...
طاوس کردار. [ وو ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار طاوس . با رفتار طاوس : بدین طاوس کرداری همائی روان شد چون تذروی در هوائی .نظامی .
کردار کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوی نیک نشان دادن . با اخلاق خوش رفتار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : کردار همی کردی تا دل به تو دادم...
راست کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) راست فعل . که کردار براست دارد. نیک افعال و خوش معامله . (آنندراج ). نیکوکار و خوش معامله . (ناظم الاطباء). درستکار...
زشت کردار. [ زِ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) کردار زشت . کار زشت . زشت کار : ز یزدان شناس آنکه آمدت پیش براندیش از آن زشت کردار خویش . فردوسی . || (...
زمین کردار. [ زَ ک ِ ] (ص مرکب ) ساکن . آرام . بی حرکت : جرعه ای گر به آسمان بخشی شود از خفتگی زمین کردار.خاقانی .
درست کردار. [ دُ رُک ِ ] (ص مرکب ) درستکار. راست کردار. (آنندراج ). استوار کار. || امین . (ناظم الاطباء). معتمد.
دایره کردار. [ ی ِ رَ / رِ ک ِ ] (ص مرکب ) دایره وار. بر سان دایره . گرد و مدور همانند دایره : دایره کردار میان بسته باش ور فلکی با فلک آهسته ب...
سروشی کردار. [ س ُ ک ِ ] (ص مرکب ) کسی که فرشته منش باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).این کلمه دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.