کرس
نویسه گردانی:
KRS
کرس . [ ک ِ ] (ع اِ) خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده ٔ درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروهی از مردم . ج ، اَکراس . جج ، اَکارِس . (منتهی الارب ). جماعت از هرچه باشد. ج ، اکراس . جج ، اکارس ، اکاریس . (از اقرب الموارد). || خانه ای که برای بزغالگان بنا کنند، مانند خانه ٔ کبوتران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آهک با خاکستر و جز آن آمیخته و الصواب باللام . (منتهی الارب ). صاروج و گفته اند بهتر آن است که در مورد صاروج کلس گویند. (از اقرب الموارد). || سرگین وگمیز برهم نشسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- عجین کرس ؛ سرگینی باشد که به گل و آب آمیخته کهگل سازند. (از غیاث اللغات ).
|| القلائد و الوشح و نحو هما. یقال : فیه قلادة ذات کرسین ؛ اذا ضممت بعضها الی بعض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اصل هر چیز. (از منتهی الارب ). اصل . مانند: بمعدن الملک القدیم الکرس . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کرس . [ ک ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای یمامه . (از معجم البلدان ).
کرس . [ ک ُ رَ ] (اِ) چرک و شوخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان ).ریم و چرک ب...
کرس . [ ک ُ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای است در دریای مدیترانه ٔ مرکزی در مغرب شبه جزیره ٔ ایتالیا، مساحت آن 8722 کیلومتر مربع و نزدیک به 300هزار تن ...
کرص . [ ک َ ] (ع مص ) کریص . کوبیدن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و گفته اند فشردن با دست و منه : الکریص من الطراثیت یدق فیکرص بالید؛ ...
کرث . [ ک َ ] (ع مص ) دشوار شدن اندوه بر کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سخت شدن اندوه بر کسی وبر وی مشقت رسیدن . (از اقرب المو...