اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرمانی

نویسه گردانی: KRMANY
کرمانی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کرمان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || از مردم کرمان . (ناظم الاطباء). اهل کرمان ، چون : شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی . || ساخته و پرداخته ٔ کرمان . (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زاج کرمانی . [ ج ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) از جنس قبرسی است . (فهرست مخزن الادویه ).
صاعد کرمانی . [ ع ِ دِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن منصور کرمانی شود.
علی کرمانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه . از عرفای قرن هشتم هَ . ق . ...
علی کرمانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی کرمانی . صوفی متوفی در حدود سال 470 هَ . ق . او راست : سراج الشریعة و منهاج الحقیقة. (از ...
علی کرمانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمود کرمانی شافعی . ملقب به ضیاءالدین . وی در سال 830 هَ . ق . در قید حیات بود و در آن وقت سنش بیش...
عماد کرمانی . [ ع ِ دِ ک ِ ](اِخ ) علی کرمانی ، ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه . از عرفای قرن هشت...
عمرو کرمانی . [ ع َ رِ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن احمدبن علی کرمانی قرطبی اندلسی ، مکنی به ابوالحکم . طبیب و ریاضی دان و از اهالی قرطبه...
غیور کرمانی . [ غ َ رِ ک ِ ] (اِخ ) شاعر عهد صفوی . نام او میرزا حسن و از اعیان کرمان بود. در مثنوی مهارت داشت . مدتی به وزارت گرجستان منصوب...
گوهر کرمانی . [ گ َ / گُو هََ رِ ک ِ ] (اِخ ) (میرزا عبدالرزاق طبیب ) یکی از خطبای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بوده که در عین حال طبابت هم می...
مظفر کرمانی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ ک ِ] (اِخ ) میرزامحمد تقی پسر میرزا کاظم طبیب بود و در علوم عقلی و نقلی مرتبه ٔ عالی یافته به صحبت مشایخ عه...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.