اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کزر

نویسه گردانی: KZR
کزر. [ ک َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب گزر است . زردک . هویج . جزر. (یادداشت مؤلف ) :
هر هویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و کزر.

مولوی (مثنوی ).


از کزر وز سیب و به وز گردکان
لذت دوشاب یابی تو از آن .

مولوی (مثنوی ).


- کزر دشتی ؛ کزر بیابانی . ششقاقل . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به گرز و زردک و هویج شود.
- کَزَرِ موشان ؛ گزر موشان . به لغت لرستان جمجم است . (تحفه ). رجوع به جمجم و گزر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کذر. [ ک َ ذَ ](ص ) احمق . ابله . نادان . مرد ابله . (ناظم الاطباء).
کظر. [ ک َ ] (ع مص ) رخنه ساختن برای کمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منه کظر القوس کظراً. || رخنه کردن جای زدن ...
کظر. [ ک ِ ] (ع اِ) پی که در بن سوفار تیر پیچند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
کظر. [ ک ُ ] (ع اِ) کرانه ٔ فرج و گوشه ٔ آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیه گرده . || جای گرده از درون حیوان چون گرده را برآر...
کظر. [ ک ُ ظَ ] (ع اِ) ج ِ کظرة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کظرة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.