اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کشت و ورز

نویسه گردانی: KŠT W WRZ
کشت و ورز. [ ک ِ ت ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت . زراعت . فلاحت . کشاورزی . کشتکاری :
بشد رأی و اندیشه ٔ کشت و ورز
که مردم به ورزش همی گیرد ارز.

فردوسی .


این ولایت باز گذارید تا من با آدمیان دهم تا در این خانه کشت و ورز کنند و هم در اینجا مقام کنند. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کشت ورز. [ ک ِ وَ ] (نف مرکب ) برزگر. کشتکار. زارع . برزیگر. کشاورز : نکردیم بر کشت ورزت زیان دژم روی گشتی چو شیر ژیان . فردوسی .یکی پیشه کار و ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.