کشک . [ ک َ ش َ ] (اِ) پرنده ای سیاه که عکه گویند و به عربی عقعق نامند. (از ناظم الاطباء). زاغی . (یادداشت مؤلف ). کشکرک
: هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک .
محمود (از فرهنگ اسدی ).
|| خط خواه بر دیوار کشند یا بر روی کاغذ. (از ناظم الاطباء) (از برهان ). کشه . رجوع به کشه شود.
-
کشکهای پرتو ؛ اشعه ٔ آفتاب . (از ناظم الاطباء).