اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کله

نویسه گردانی: KLH
کله . [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ) مخفف کلاه است . (برهان ). مخفف کلاه و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). کلاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
قبا جوشن و اسب تخت من است
کله ۞ ، خود و نیزه درخت من است .

فردوسی .


زره بود بر تنش پیراهنش
کله ۞ ، ترگ بود و قبا جوشنش .

فردوسی .


کله ۞ ، خود و شمشیر جام من است
به بازو خم خام دام من است .

فردوسی .


چو سرو بود و چو ماه و نه ماه بود و نه سرو
قبا نپوشد سرو و کله ندارد ماه .

فرخی .


آن سر که به زیر کله آز به رنج است
در مرتبه دور است از آن سر که به دار است .

ناصرخسرو.


چون کله گم کرد نادان ، مر ترا
کی تواند دید هرگز با کله .

ناصرخسرو.


خود کلاه و سرت حجاب تواند
تو میفزای بر کله دستار.

سنائی .


کله آنگه نهی که برفتدت
سنگ در کفش و کیک در شلوار.

سنایی .


از پی غیب مرده ره جوید
از پی عیب کل کله جوید.

سنایی .


از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نیست کمر بازمگیر.

خاقانی .


یک سر سفله نیست کز فلکش
بر کله صد گهر ندوخته اند.

خاقانی .


تو ترک سیه چشمی ، هندوی سپیدت من
خواهی کلهم سازی خواهی کمرم بخشی .

خاقانی .


کله چون نارون پیشش نهادم
به استغفار چون سرو ایستادم .

نظامی .


کله لعل و قبا لعل و کمر لعل
رخش هم لعل بینی لعل در لعل .

نظامی .


هر کلهی جای سرافکندگی ست
هر کمر آلوده ٔ صد بندگی ست .

نظامی .


مال و زر سر را بود همچون کلاه
کل بود آن کز کله سازد پناه .

مولوی .


کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندرو بست دستار خویش .

سعدی (بوستان ).


نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند.

حافظ.


و رجوع به کلاه شود.
- در کله کسی پشم نبودن ؛ کلاهش پشم نداشتن . کاری از دستش ساخته نبودن . (فرهنگ فارسی معین ذیل کلاه ). درخور بیم و هراس نبودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تو مرا یافته ای بی همه شغل
نیست اندر کلهت پشم مگر.

فرخی .


و رجوع به پشم و کلاه شود.
- طرف کله کج نهادن . رجوع به کلاه شکستن شود.
- کله را بر زمین زدن ؛ بر زمین زدن کلاه را از شدت غم و اندوه . از شدت خشم و غیظ کلاه خود را از سر برداشتن و بر زمین زدن :
خواجه دیدش ۞ چون فتاده همچنین
برجهید و زد کله را بر زمین .

مولوی .


- گوشه ٔ کله اندرشکستن . رجوع به کلاه شکستن شود.
- امثال :
کله بر فرق زیبد کفش بر پای (امیرخسرو بنقل امثال و حکم ص 1231). نظیر: کفش زان پا کلاه آن سر است . مولوی (بنقل امثال و حکم ص 1231).
|| تاج شاهی . (فرهنگ فارسی معین ذیل کلاه ). تاج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به ایران ترا زندگانی بس است
که مهر و کله بهر دیگر کس است .

فردوسی .


این سر و تاج غزان و آن کت مهراج هند
این کله خان چین و آن کمر قیصری .

عمعق .


نیاید از کمر میری که موری هم کمر دارد
نیاید از کله شاهی که شاهین هم کله دارد.

(از تاریخ گزیده ).


نه میر و شه بود هر کو کله دارد قبا بندد
که میر و شه کسی باشد که عالم را نگه دارد.

(از تاریخ گزیده ).


شاه بیداربخت را هر شب
ما نگهبان افسر و کلهیم .

حافظ.


و رجوع به کلاه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کله کن . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ک َ ] (نف مرکب ) زنی سخت بی شرم و زبان دراز و جهوریةالصوت . صفتی است دختران و زنان درشت خوی را. (یادداشت به خط م...
کله نو. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ن ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
بی کله . [ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بدون کله . بدون سر. رجوع به کله شود. || زودخشم (در تداول عامه ). آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ...
بی کله . [ ک ُ ل َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی کلاه . || کلاه علامت منصب و مقام است و بی کلاهی کنایه از فقد مقام . در مقابل کلاهدار و صاحب کلاه...
کله پا. [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح نجاران ، پایه های چفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کله پا. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ...
کله پا. [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
کله پا. [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از کلهر. (ازجغرافیای سیاسی کیهان ، ص 61). و رجوع به کلهر شود.
کله پز. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کله های حیوانات مثل کله ٔ گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج ). کسی که کله ...
کله خر. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، احمق . ابله . (فرهنگ فارسی معین ). سخت نادان و مستبد به رأی خویش . احمق و جاهل و...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۲ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.