اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کن

نویسه گردانی: KN
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً نعت فاعلی سازد چون : بنیان کن . چاه کن .خارکن . خانه کن . قبرکن . کان کن . کوه کن . گورکن و جز اینها که در این حالت کن به معنی کننده و برآورنده است . || (ن مف مرخم ) گاه نعت مفعولی سازد چون :بنه کن (کوچ با همه ٔ کسان ، بنه کنده ). جاکن (جاکن شدن دل ، از جا کنده شدن دل ). ریشه کن (ریشه کن شدن گیاه ،از ریشه برآورده شدن آن ) و غیره . || گاه اسم مکان برای وقوع فعلی سازد چون : جامه کن ، رخت کن (هر دو به معنی بینه ٔ حمام ). کفش کن (محل کندن کفش در بقاع متبرکه ). و رجوع به همین ترکیبها شود. || (مزید مؤخر امکنه ) در: دجاکن . ۞ خرکن . جرواتکن . خدیمنکن . آب کن . رسکن . ورکن . ماشتکن . کاشکن ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جاده صاف کن . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) صاف کننده ٔ جاده . آنچه با آن جاده را صاف کنند: ماشین جاده صاف کن .
شیشه پاک کن . [ شی ش َ / ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه شیشه ٔمنازل یا اتومبیلهای کسان را پاک کند. || (اِ مرکب ) وسیله ٔ پاک کردن شیشه از پارچه ...
عروس خفه کن . [ ع َ خ َ ف َ / ف ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عروس خفه کننده . آنچه عروس را خفه کند. || (اِ مرکب ) در اصطلاح عامه ، استخوان نرم و غضروف ...
داریه نم کن . [ دارْ ی َ / ی ِ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ) کسی که پوست داریه را نم کندتا نیکوتر آواز دهد. || متملق . چاپلوس .
دندان پاک کن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) پاک کننده ٔ دندان . || (اِ مرکب ) خلال . مسواک . دندان آپریز. (یادداشت مؤلف ).
خانه خراب کن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک ُ ] (نف مرکب مرخم ) خراب کننده ٔ خانه . کنایه از بدبخت کننده .تهیدست کننده . باعث خانه خرابی . زیان فاحش رسانند...
به کسى که پشت سر افراد غیبت کند
ماهوت پاک کن . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) آلتی است مرکب از دسته ٔ چوبین که به یک سو یا دو سوی آن موی دم اسب و غیره متصل کرده اند و به وسیله ٔ آن...
کوچه روشن کن . [ چ َ / چ ِ رَ / رُو ش َ ک ُ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ کوچه .- امثال :ای آقای کمرباریک کوچه روشن کن و خانه تاریک ؛ زنان به مزاح...
غلبه کن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) سوراخ شدن به علت گرفتن به چیزی نوک تیز: صندلی میخ داشت پیراهنم غلبه کن شد؛ یعنی مثلث گون...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۴ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.