اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کن

نویسه گردانی: KN
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً نعت فاعلی سازد چون : بنیان کن . چاه کن .خارکن . خانه کن . قبرکن . کان کن . کوه کن . گورکن و جز اینها که در این حالت کن به معنی کننده و برآورنده است . || (ن مف مرخم ) گاه نعت مفعولی سازد چون :بنه کن (کوچ با همه ٔ کسان ، بنه کنده ). جاکن (جاکن شدن دل ، از جا کنده شدن دل ). ریشه کن (ریشه کن شدن گیاه ،از ریشه برآورده شدن آن ) و غیره . || گاه اسم مکان برای وقوع فعلی سازد چون : جامه کن ، رخت کن (هر دو به معنی بینه ٔ حمام ). کفش کن (محل کندن کفش در بقاع متبرکه ). و رجوع به همین ترکیبها شود. || (مزید مؤخر امکنه ) در: دجاکن . ۞ خرکن . جرواتکن . خدیمنکن . آب کن . رسکن . ورکن . ماشتکن . کاشکن ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چاه کن . [ ک َ ] (نف مرکب ) مقنی و چاخو. (ناظم الاطباء). کسی که کارش چاه کندن است . (فرهنگ نظام ). حفار. کموش . کَن کَن . چاه کننده . کننده ٔ...
خار کن . [ ک َ ] (فعل امر مرکب ) صیغه ٔ امر مفرداست از مصدر خار کندن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373).
خانه کن . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) مسرف . خانه براندازنده . ناخلف . مدبر که خانه ٔ پدر براندازد. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ویران کننده . (غیاث ...
خایه کن . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ماکیان که تخم نهد. (آنندراج ). ماکیانی که تخم کند. (ناظم الاطباء). بَیوض .
خدمت کن . [ خ ِ م َ ک ُ ] (نف مرکب ) خادم . خدمتکار. خدمتگر. پرستار. خدمت کننده .
جامه کن . [ م َ / م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) آنجای از حمام که در آن لباس میکنند و میپوشند. (ناظم الاطباء). جامه خانه ٔ حمام . (آنندراج ). سربینه . رخت...
توان کن . [ ت ُ / ت َ ک ُ ] (نف مرکب ) بمعنی آدمی با نیروی توانا بکار که هرچه بخواهد کند، تواند و بر آن قادر باشد و ترجمه ٔ فاعل مختار است به...
تیشه کن . [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
تیله کن . [ ل َ / ل ِ ک َ ] (نف مرکب ) نامی است که برای پی گم کردن ، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی ...
پوست کن .[ ک َ ] (نف مرکب ) سلاخ . کسی که در کشتارگاه از حیوان پوست کند. آنکه چرم از تن حیوانات کشته باز کند. || (ن مف مرکب ) دانه ٔ مغز ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۴ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.