اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کن

نویسه گردانی: KN
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً نعت فاعلی سازد چون : بنیان کن . چاه کن .خارکن . خانه کن . قبرکن . کان کن . کوه کن . گورکن و جز اینها که در این حالت کن به معنی کننده و برآورنده است . || (ن مف مرخم ) گاه نعت مفعولی سازد چون :بنه کن (کوچ با همه ٔ کسان ، بنه کنده ). جاکن (جاکن شدن دل ، از جا کنده شدن دل ). ریشه کن (ریشه کن شدن گیاه ،از ریشه برآورده شدن آن ) و غیره . || گاه اسم مکان برای وقوع فعلی سازد چون : جامه کن ، رخت کن (هر دو به معنی بینه ٔ حمام ). کفش کن (محل کندن کفش در بقاع متبرکه ). و رجوع به همین ترکیبها شود. || (مزید مؤخر امکنه ) در: دجاکن . ۞ خرکن . جرواتکن . خدیمنکن . آب کن . رسکن . ورکن . ماشتکن . کاشکن ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کن . [ ک َ ] (اِ) درخت . || جای درختناک و انبوه از درخت . || نیزه ٔ ماهیگیری . || چنگال ماهیگیری . (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء).
کن . [ ک ُ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کردن ») کننده و آنکه کاری را می کند مانند: در میان کن ؛ یعنی آنکه در میان می آورد. (ناظم الاطباء). ...
کن . [ ک ُ ] (ع فعل امر) صیغه ٔ امر است به معنی شو(باش )، مشتق از کان یکون کوناً. و اشارت باشد به امر حق تعالی در روز ازل درباب پیدا شدن ...
کن . [ ک ُ ] (اِ) مخفف کون است که نشستگاه باشد. عربان دبر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کون باشد. (اوبهی ). کون و دبر. (ناظم الاطباء).کون بود...
کن . [ ک ِ ] (اِ) به معنی بخیه باشد که خیاطان بر جامه و امثال آن زنند و آن را به عربی غرزه گویند. (برهان ) (آنندراج ). بخیه که آن را کل...
کن . [ ک َن ن ] (ع مص ) فراپوشیدن . (زوزنی ). فروپوشیدن و نگه داشتن چیزی را از تاب آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الم...
کن . [ ک ِن ن ] (ع اِ) پوشش هر چیزی و پرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پرده ٔ پوشش . (غیاث ) (نصاب از یادد...
کن . [ ک َ ] (اِخ ) مرکز بخشی است در شمال باختری تهران که در ابتدای دره ٔ سولقان واقع است و درحدود 5200 تن سکنه دارد. بخش کن از 5 محله ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد. 1- دوست گرامی در واژه نامه وآزه را مدخل نهاده و معنی می کنند نه بیت کامل...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.