اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کو

نویسه گردانی: KW
کو. [ ک َ / ک ُ] (ص ) زیرک و عاقل . (برهان ). زیرک و خردمند. (آنندراج ). زیرک و خردمند و با وقوف و هوشیار. (ناظم الاطباء). زیرک و هوشیار. (فرهنگ فارسی معین ) :
کو نبود آنکه دن پرستد هرگز
دن که پرستد مگر که جاهل و کودن ۞ .

ناصرخسرو.


|| (اِ) توانایی و قدرت . || قامت و قد و اندام . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کو. (اِ) راه فراخ و بزرگ را گویند که شاهراه باشد. (برهان ). شاهراه . (ناظم الاطباء). || کوی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مخفف کوی...
کو. (موصول + ضمیر) ۞ مخفف که او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که او. که وی . (فرهنگ فارسی معین ) : راهی کو راست است بگزین ای دوست دور...
کو. (ق ، ادات پرسش ) کجاست ؟ (فرهنگ فارسی معین ). در چه جاست ؟ اَین َ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پهلوی ، کو ۞ (=کجا). اوستایی ، کو. فرق می...
کو. [ ک َوو ] (ع اِ) روزن خانه . کوة [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ]. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و این مذکر است . فیقال...
جبل کو. [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) نام کوهی است که در چهارفرسنگی بلخ قرار دارد. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمه ٔ محمود عرفان ص 446 شود.
کبک کو. [ ک َ ک ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دراج . (فهرست مخزن الادویه ). || مخفف کبک کوه . کبک دری . کرک ِ کوه .
کوء. [ ک َوْءْ ] (ع مص ) ترسیدن و بددل شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فج کو. [ ف َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان که در 65 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5 هزارگزی خاور راه مالرو رفسنجان ...
پله کو. [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) ۞ پله کوب . نیم کوب . پیله کوب .- پله کوپ کردن ؛نیم کوب کردن . نیم کوفته کردن . کبیده کردن . جشن . بلغور ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.