اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوس

نویسه گردانی: KWS
کوس . [ ک َ ] (ع مص ) پیچیدن و حلقه شدن مار. (از منتهی الارب ). پیچیدن مار در جای حلقه شدن خود. (از اقرب الموارد). || رفتن شتر در حال پی بکردن بر سه پای . (تاج المصادر بیهقی ). بر سه پای رفتن ستور پی زده یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر سه پای رفتن شتر و آن را معرقب ۞ نامند. (از اقرب الموارد). بر سه پای رفتن شتر پی زده و عرقوب قطع شده و جز آن . (ناظم الاطباء). || بیوکندن کسی . (تاج المصادر بیهقی ). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || طعن کردن زن را در جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || سر به زیر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیان آوردن در ثمن مبیعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقلوب وَکس ، زیان آوردن در ثمن مبیعه . (ناظم الاطباء). پایین آمدن قیمت و زیان کردن در بیع. و یقال : «لاتکسنی یا فلان فی البیع»؛ ای لاتنقص الثمن . (از اقرب الموارد). || نرم و آهسته رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کوس وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کوس . چون کوس . همچون طبل پرباد : قوس قزح قوس وار عالم فردوس وارکبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد.منوچهری...
کوس کوب . (نف مرکب ) کوس کوبنده . آنکه طبل زند : گه علمداران پیش تو علم بازکنندکوس کوبان تو از کوس برآرند آواز.فرخی .
پیش کوس . (اِ مرکب ) گمان میکنم در بیت ذیل بمعنی مقدمه ٔ سپاه باشد، پیش صف ؟ یا پیش حمله ؟ (یادداشت بخط مؤلف ) ۞ : نگهبان ایشان همی بود ...
کوس زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کوس فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). آواز برآوردن از کوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوس نواختن . طبل کوفتن...
کوس صبح . [ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شور و غوغای جانداران . (آنندراج ). || آواز صبح . || نوبت آخر شب . (ناظم الاطباء).
نهره کوس . [ ن َ رِ ] (اِ مرکب ) چوب شیرزنه . (ناظم الاطباء).
کوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که کوه گران از هیبت آن شاه کوس می کردو فتح و ظفرش به هر حرکت ...
کوس بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) خود را گرد کردن جستن را چنانکه شیر و ببر و پلنگ و گربه و مانند آن . ابتدای حمله ٔ ددگان چون شیر وببر و پلن...
ارمنی کوس . [ اَ م ِ ] (اِخ ) ۞ کاسّیوس رومی پس از فتح تیسفون و نواحی اطراف بطرف زاگرس راند و قسمتی از ماد را تسخیر کرد(بزمان بلاش سوم ا...
کوس خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه و آفت رسیدن از چیزی . (آنندراج ). کوس یافتن . صدمه دیدن . تنه خوردن : ز ناگه برون اندرافتاد...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.